این وبلاگ جهت معرفی انواع کاندوم می باشد



یادداشت ویرایشگر: ما چهار دهه گذشته در حال مطالعه روابط هستیم ، اما هنوز چیزهای زیادی برای آموختن داریم. ما از طریق داستان ها و تجربیات به اشتراک گذاشته شده در روابط واقعی ، ما قصد داریم تصویری واقع بینانه تر از عشق امروز در جهان بکشیم. نظرات ، افکار و نظرات بیان شده در این مقاله فقط به نویسنده تعلق دارد و وماً مبتنی بر تحقیقات انجام شده توسط مؤسسه گوتمن نیست. داستان روابط واقعی خود را اینجا ارسال کنید.

ویل و اسکار سکریست در سال 2008 ملاقات کردند. وقتی در سال 2012 ازدواج کردند ، هر دو هنوز هم در کمد بودند - اسکار به عنوان یک مرد همجنس گرای transgender و ویل به عنوان یک مرد همجنسگرا همجنسگرا. ما لذت یادگیری بیشتر در مورد داستان عشق و سفرشان برای بیرون آمدن به خود و یکدیگر را داشتیم.

بنابراین ، اولین چیز اول ، در مورد داستان خود برای من بگویید!

اسکار: ما درست بعد از اتمام کالج هنگام کار در یک کتابفروشی استفاده شده در خارج از فیلادلفیا ، ملاقات کردیم. در اوایل کاملاً واضح بود که کاملاً خرد شدیم. در حقیقت ، همکاران و رئیس ما با بی رحمانه ما را در مورد آن تشویق کردند! آن موقع با کسی ملاقات داشتم ، بنابراین ویل و فوراً با هم جمع نشدیم. اما هنگامی که ما این کار را کردیم ، انسان آیا زمان از دست رفته را جبران می کنیم! بعد از ملاقات فقط چهار ماه با هم حرکت کردیم. من می گویم که اولین که در روابط ما وقتی به وجود آمد که تصمیم گرفتم به دانشکده حقوق مراجعه کنم. موافقت خواهد کرد که به همراه من برای مدرسه به پیتسبورگ برویم ، که اساساً باعث شد من بفهمم که چقدر نسبت به روابط ما متعهد بوده است. ما در آنجا در نوع بدبختی بودیم - هیچکدام از ما در این مرحله بیرون نبودیم و حتی عمیقا حتی به خودمان بستیم.

ما هر دو در زمانها و مکانهایی بزرگ شدیم که بخشی از انجمن LGBTQ + چیزی بود که شما درباره آن فریاد نمی زنید. در واقع ، من حتی نمی دانستم که تا زمانی که به کالج برایان ماور رفتم و با بسیاری از افراد دیگر که قبلاً در حال گذر بودند ، ملاقات کردم ، ممکن است از ماجراجو بودن باشد. حتی پس از آن ، من بیش از یک دهه بعد از آن در کمد ماندم ، خوب ، به دلایل زیادی. ای کاش بعضاً زودتر بیرون آمده بودم ، اما ممکن است هرگز ویل و من هرگز ملاقات نکرده باشیم. گاهی اوقات چیزهایی اتفاق می افتد که شما برای وقوع آنها آماده هستید. و سرانجام بعد از انتقال به تاکوما ، زمان درست احساس کرد که باید بیرون بیاید.

خواهد: در کل! من فکر می کنم این کمک کرد تا آن فاصله روانی وجود داشته باشد. هر دوی ما در جیب های شدیداً هموفیبی از ویرجینیا غربی و پنسیلوانیا بزرگ شدیم ، بنابراین زندگی و کار در سرتاسر کشور "اجازه" به ما داد که می توانیم به یکدیگر برسیم. دوستان و همکاران ما در اینجا بسیار حامی حمایت بوده اند. بعضی اوقات من خودم سخت در مورد بیرون آمدن در اواخر 32 سالگی خودم را سخت می گذارم ، اما همانطور که بهترین دوست من آن را به من گفت ، "شما برای زنده ماندن کاری را که باید انجام دهید انجام دادید." پسر پسر trans و یک همجنسگرا CIS بسته شده ، یکدیگر را پیدا می کنند ، از یکدیگر حمایت می کنند ، و نوع ازدواج را ایجاد می کنند که در نهایت می توانیم با یکدیگر در مورد خود معتبر خود صادق باشیم.

چگونه حرکت می کنید به عنوان یک زن و شوهر تغییر می کند؟ چگونه تعیین می کنید چه چیزی برای شما مناسب و مناسب است؟

اسکار: در بیشتر موارد ، ارتباطات اغلب ، صادقانه و با احترام پایین می آید. ما خیلی اوقات "نمی جنگیم" زیرا ما قبول داریم که وقتی شکایت وجود دارد به یکدیگر بگوییم ، به جای اینکه اجازه دهیم برش های کوچک به یک زخم شکافنده تبدیل شود. بازگشت از این کار سخت تر است ، آن دعواهای بزرگ منفجر. ما قطعاً یک یا دو مورد در ازدواجمان داشته ایم ، همه نیستند؟ اما در نهایت ، ما سعی می کنیم اجازه ندهیم که منافع شخصی خود بر علاقه ازدواج غلبه کند. این یک چیز ارزشمند است که ما از خواندن کتاب جان و جولی گوتمن ، "علم زوج ها و خانواده درمانی" برداشتیم. ما سعی می کنیم کارهایی انجام دهیم که یکدیگر را خوشحال کنند زیرا می دانیم که این امر موجب ایجاد حسن نیت در ازدواج می شود. این مهم است که این استدلال های گاه به گاه بزرگتر مطرح شود زیرا شما با ایجاد این لحظات کوچک ارتباط و حساسیت هر روز احساس امنیت و امنیت در ازدواج ایجاد کرده اید.

وصیت: مهمترین چیز برای ما و برای بیشتر زوج ها این بود که یاد بگیریم چگونه به طور موثر بجنگیم. این چیزی است که ما باید خودمان را آموزش دهیم زیرا نحوه ازدواج برای هر دوی ما الگوسازی شد که باید از درگیری جلوگیری کرد. زوجهایی که بحث و گفتگو نمی کنند ، دوام نمی آورند. ما طی سالها چندین دعوا داشتیم و این به ما کمک کرد تا پایگاهی برای ما فراهم شود تا بتوانیم به جلو حرکت کنیم. بخش بزرگی از این مکالمه ها و کارهایی که انجام می دهند این بود که هیچ کس وزن تمام چمدان های احساسی را که بسته بندی نشده بود ، نمی گرفت. ما به طور جدی از این امر آگاه بوده ایم. بعضی اوقات دوست دارم تصور کنم ازدواج یک شخص ثالث در خانواده ماست که هرکدام وظیفه حفظ و پرورش آنها را بر عهده داریم.

به من کمک کنید تا درک کنم منظور شما از "دعوای بنیاد چیست؟"

اسکار: دعواهای بنیاد خاطرات به یادماندنی است که ما طی سالها داشته ایم. به طور کلی ، آنها حول یک موضوع یا موضوع اصلی در روابط ما می چرخند. آنها دعواهایی هستند که به ما کمک کردند تا بدانیم

با نگاه به گذشته ، چه چیزی را بیشتر از این که در یک رابطه "مستقیم" هستید ، محدود کرد؟ چه انتظاراتی برای هر یک از شما ، به عنوان افراد و به عنوان یک زوج ، ایجاد کرده است؟

اسکار: احساس می کردم که باید "مادر" خانه یا چیزی باشم ، زیرا این همان شرایطی است که افراد متعهد به انجام امور نه می کنند. مادربزرگ ها از جوانی به من یاد می دادند چگونه تمیز کردن ، پختن و دوختن را انجام دهند. به طور غیرمستقیم آنها به من آموختند که ناراحت از شوهر خود ، تا زمانی که کارهای انجام شود ، اشکال ندارد. من همیشه با احساسات خودم فردی نسبتاً مقدم بوده ام ، اما به دلایلی بحث در مورد تقسیم کار در ازدواج ما همیشه مشکل بوده است. فکر می کنم به همان روشی که پشت آرایش پنهان شدم ، در نقش "همسر" پنهان شدم.

وصیت: تنش مشابهی برای من وجود داشت ، زیرا من هرگز پول زیادی را به ازدواج نرسانده ام. ما به دلایل بسیاری افتخار نکردم که بپذیرم ، نوعی رفتار با کلیشه های دهه 50 را که مرد پول در می آورد و زن خانه را اداره می کند ، مشاهده نکردم. بسیاری از آگاهی های آگاهانه وجود داشته است که ما هردو برای انجام این کارها انجام داده ایم. من همیشه به این معنا بیشتر مراقب بوده ام از ارائه دهنده - کسی که می خواسته است در مورد احساسات و اضطراب ارتباط برقرار کند ، کسی که از داشتن پرستار لذت می برد. کمک به اسکار در بهبودی از اولین عمل جراحی که داشت بسیار احساس پاداش به من می داد زیرا این بدان معنی بود که می توانم از او مراقبت کنم. این چیزی نیست که فرهنگ مردان را به انجام آن ترغیب کند. و من عاشق تمیز کردن خانه و اطمینان از احساس امنیت و رضایت او هستم. این گفت ، من هنوز یک آشپز وحشتناک هستم.

اسکار: تو خیلی بد نیستی به هر حال ، شما در ثبت سفارش شگفت آور هستید ، که بسیار خوب است!

هنگام حرکت در هویت های جدید به عنوان افراد ، و همچنین به عنوان یک زن و شوهر ، بزرگترین چالش های شما چه بوده است؟

وصیت نامه: این چیزی نیست که دوست داشته باشم اعتراف کنم اما نمی دانم که اگر همسر من به عنوان یک فرد ترسناک ظاهر نشده است ، اعتماد به نفس خود را برای داشتن همجنسگرا دارم. با دیدن او صادقانه ، با دیدن او به خانواده و دوستانش ، چگونه می توانم از این امر الهام نگیرم؟ چگونه می توانم در کمد بمانم؟ در جایی پایین خط ، من به این داخلی ترس عمیق از طرد شدن پایان دادم و داشتن او با من یک منبع قدرت مداوم بوده است. ما از این نظر ما با یکدیگر والدین هستیم ، زیرا من فکر می کنم شما باید بتوانید به کسی اعتماد کنید ، به کسی اعتماد کنید ، این بخش اساسی از خودتان را بیان کنید که شرط آن بودید که باور کنید شرم آور است.

بیرون آمدن کمی از کاتالیزور بود. سرانجام به من اجازه می دهد با بسیاری از تاریکی های پردازش نشده از گذشته خود روبرو شوم که برای پرداختن به آن بسیار مردد بوده ام. سرانجام ، اگر امید به زندگی ارزش زندگی داشته باشید ، باید آن شیاطین را به چهره نگاه کنید. هر ماه آسانتر می شود. علی رغم ترساندن وحشتناک تر اتفاق می افتد که با نحوه رفتار فرهنگ LGBTQ + اتفاق می افتد ، اما ما به آرامی در خانه بیشتر با خودمان و با همدیگر بیشتر می شویم. بدیهی است ، این دو چیز کاملاً مرتبط هستند - چگونگی پردازش هر یک از مسائل خودمان قطعاً بر روابط تأثیر می گذارد. این بسیار جهانی است

اسکار: تا کنون بزرگترین چالش برای من این بوده است که از همه افرادی که می شناسم درخواست کنم مرا در این نور متفاوت ببینند. من بسیار خوش شانس بوده ام که یک خانواده پشتیبان ، همکاران کار و دوستان دارم. با این حال ، غلط گیری هنوز هم در موارد نادر اتفاق می افتد ، و من شروع به یادگیری چگونگی کنار آمدن بهتر با آن می کنم. زمان هایی که اتفاق افتاده به هیچ وجه مخرب نبوده ، اما هنوز هم برای من ناراحت کننده است. سوء ظن بدن نیز نبرد مداوم است. امسال عمل جراحی بالایی داشتم که باعث شگفتی های مطلوب برای بهزیستی من شد. اما تنگی نفس باز هم بیشتر از آنچه که اعتراف می کنم اعتراف کنم ، سر زشت خود را برمی انگیزد. ویل در تمام این موارد با من بوده است و او چنین شنونده دلسوز است. حضور ساده و گوش دادن فقط به نظر من بهترین کاری است که یک همسر می تواند انجام دهد. او به من کمک می کند احساس می کنم ، و کیفیت خاصی برای نزدیکی او هستم. اراده باعث می شود تا مردم نسبت به خود احساس خوبی داشته باشند زیرا او همیشه در دیگران به دنبال بهترین هاست.

بزرگترین شادی ها چه بوده اند؟ آیا آیین های جدیدی را با هم ایجاد کرده اید؟

وصیت: بزرگترین خوشحالی این است که در نهایت با یکدیگر صادق باشیم. گفتن اینکه اسکار که بیرون آمد ، هر دو زندگی ما را نجات داد ، اغراق نیست. همیشه حقیقت اساسی وجود دارد که از دست رفته بود ، چیزی که تقریباً ما را از هم پاشید ، و بیان آن این بود که این شکاف عاطفی که قبلاً نامشخص بود ، بالاخره توانستیم آنرا بیرون بکشیم. مثل این است که ما رابطه خود را دوباره آغاز کردیم. هیچ چیز بهتر از عاشق شدن دوباره همسرتان نیست.

اسکار: نمی توانستم خودم بهتر بگویم ، ویل. این بزرگترین لذت است که هر روز با شما بیدار می شود و هر شب در کنار هم می خوابید. ما یک شنبه صبح یک آیین داریم که یکی از ما (معمولاً ویل) زود از خواب بیدار می شود و از کافه و شیرینی از مکان مورد علاقه ما یعنی Bluebeard تهیه می کند. بعد از صرف صبحانه ، در اتاق نشیمن در حال خواندن اخبار ، تماشای کارتون ، صحبت کردن هستیم. این چند ساعت دنج است که همیشه شروع می کند

منبع :  sanykala


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه صنعتی پوشش زاگرش اب موزیک صبح در کوچه‌ی ما منتظر خنده‌ی توست بصیرت جوانان هنرستان فدک شهرستان بم کانون علم الهدی فروشگاه اینترنتی هارلی سنسور فشار، ترانسمیتر فشار، پرشر سوئیچ بانک فولاد استخر بلیط